«محمدرضا نصیبپور»، پیشکسوت صنعت مس، بحران 16 آذر 65 را روایت میکند
فاجعهای که حماسه شد
عصرمس آنلاین: بارندگی باعث شده بود دهانه کالورت که وظیفه عبور آب را در دره به عهده داشت، مسدود شود. کالورت لولهای بود مقاوم و با قطر دو، سه متر. این لوله مسدود شده بود و آب را عبور نمیداد. نوار نقاله هم میان زمین و هوا معلق شده بود.
اسما پورزنگیآبادی
دودکشهای ذوب داشت علامت میداد همه چیز بر وفق مراد است که باران شروع به باریدن گرفت. باران و باد و سرمای استخوانسوز نزدیک چله زمستان آن هم در سرچشمه، ناآشنا نبود. پاییز بود. طبیعت به کار خود مشغول بود و کارگران و مهندسان در معدن و کارخانه هم به کار خود. باران شدت میگرفت. جای هیچ نگرانی نبود. کارخانه در همه سالهای گذشته، جلوی باران و برف پاییز و زمستان سرچشمه، استوار ایستاده بود. باران اما شدیدتر میشد و آب از سر و روی کوه به سمت دره روان بود. طبیعت به کار خود مشغول بود و در دره، نوار نقاله داشت حرکت میکرد و سنگ معدنی را به انبار ذخیره میرساند. صدای ماشینآلات، دستگاههاو حتی نبض دودکش ذوب؛ همه چیز عادی بود. باران اما شدیدتر و شدیدتر میشد و حالا میشد به راحتی فهمید که دمای هوا هم مثل دیگر روزهای سرد کوهستان سرچشمه نیست. باران بند نمیآمد و هوا سردتر میشد. خیلی سردتر از همیشه. سیلاب، سرما و اختلالی که در سیستم بالادست کارخانه در حال رخداد بود؛ یعنی دنیا در سرچشمه دارد به آخر میرسد؟ اگر خط تولید بریده شود و غذا به ذوب نرسد و کوره سرد بشود؛ چه کابوس هولناکی! کارخانهای در این حد و قواره، اگر بخوابد؟! اصلا نباید میگذاشتند کار به اینجا برسد. یک لحظه نباید کار متوقف بشود. رسانههای دنیا نگاه خود را روی دره سرچشمه دوخته بودند. میخواستند ببینند آیا دودکشها خاموش میشود یا نه؟ آب، شن، خاک و سنگ داخل کالورت را انباشته کرده و راهش را بسته است. حالا همه چیز در خطر است. یک لحظه اما نباید کار متوقف بشود. حرف از بحران 16 آذرماه سال 1365 است. بحرانی در سرچشمه که میرفت تا فاجعهای در صنعت مس به بار آورد، یکباره به حماسهای تبدیل شد که «محمدرضا نصیبپور»، رییس وقت رفاه مجتمع سرچشمه اکنون آن را روایت میکند.

اگر آن روز همه همت نکرده بودند، چهبسا که کارخانه متوقف میشد. بحران آذر 65 یک حماسه غریب در تاریخ مس بود. حماسهای که نشان داد مردان مس مردان بزرگ اتفاق بودند
فاجعه از کجا آغاز شد؟
نصیبپور در ابتدا از شرایط خاص آب و هوایی در آذر 65 سرچشمه میگوید: «پاییز آنوقتها در سرچشمه، انگار زمستان بود. تشکیلات هواشناسی سلکشنتراست تا دمای منهای 27 درجه را در سرچشمه ثبت کردهاند. در روز 16 آذر 65 دمای هوا منهای 16 درجه شد. بارندگی هم به شدت ادامه داشت. آن شب تا صبح بارید. بارانی که مطالعات قبلی هواشناسی سرچشمه، هیچکدام این حجم آن را پیشبینی نکرده بودند». او با بیان اینکه بارندگی 16 آذر واقعا غیرمنتظره بود، میافزاید: «سیلاب شده بود. راه را آب برده بود و تعدادی از کارکنان آنطرف آب در معدن بودند و همگی هم گرسنه. ماشینآلات به گِل نشسته بود. حتی بولدوزرهای قوی نمیتوانستند کار بکنند. ما وقتی به محل کارخانه رسیدیم و این وضعیت را مشاهده کردیم، ساعت پنج صبح بود. بحران تقریبا از ساعت سه بعد از ظهر شروع شده بود. وقتی که آب، خاک زیر نوار نقاله را برده بود و نوار در زمین و هوا معلق مانده بود». این پیشکسوت مس سپس به تشریح وضعیتی که در بدو ورود به محدوده کارخانه مشاهده کرده بود، میپردازد: «بارندگی باعث شده بود دهانه کالورت که وظیفه عبور آب را در دره به عهده داشت، مسدود شود. کالورت لولهای بود مقاوم و با قطر دو، سه متر. این لوله مسدود شده بود و آب را عبور نمیداد. این از وضعیت کالورت. نوار نقاله هم میان زمین و هوا معلق شده بود». نصیبپور ادامه میدهد: «نوار نقاله که کار انتقال سنگ معدن، از محل سنگشکن به انبار ذخیره را انجام میداد، 1700 متر طول داشت که روی یک خاکریز قرار گرفته بود. آب پشت خاکریز جمع شد و آن را شست و برد. فاجعه وقتی رخ میداد که نوار نقاله آسیب ببیند چون، ارتباط بین معدن و تغلیظ قطع میشد و قطع شده بود». او ادامه میدهد: «این اتفاق کوچکی نبود که در سرچشمه رخ میداد. شرکت، یک شرکت جهانی است و به همین خاطر، رسانههای دنیا در حال رصد اوضاع بودند. کارخانه مس سرچشمه اگر تعطیل میشد، روی بازار مس و مولیبدن در جهان تاثیر میگذاشت. باید صنعت مس را از این مخمصه نجات میدادیم».
عملیات نجات شروع میشود
رییس وقت رفاه مجتمع سرچشمه از آغاز عملیات میگوید:« به جز اینکه باید از شکستن نوار نقاله جلوگیری میشد، باید برای کالورت نیز فکری میشد تا راه آب باز شود اما تخلیه لولهای با قطر سه متر، آن هم در هوایی که دمای آن منهای 16 درجه است، مگر کار سادهای است؟!» نصیبپور که کار مستندسازی عملیات ستاد بحران در آذرماه 65 را انجام داده، ادامه میدهد: «با کارگر که نمیشد این لوله قطور را باز کرد. باید از ماشینآلات استفاده میشد آن هم دستگاهی که بتواند وارد این لوله شود. تازه بعد از ورود این ماشین، باید فکری برای تامین اکسیژن برای راننده و موتور ماشین میشد». او میافزاید: «یاد همه همکارانم بهخیر! مدیرعامل وقت، مهندس شیری بود که به نظر من ایشان، برجستهترین مدیرعامل مس بعد از انقلاب است. در روز حادثه، در کنار بچهها حضور داشت. مدیر مجتمع هم در آن زمان، مهندس یزدانی بود. ستاد بحران که تشکیل شد مهندس نایینی مدیر معدن مسول ستاد شد. مهدی محبی کرمانی هم کار هماهنگی امور اجرایی ستاد را به عهده داشت. رئیس حمل و نقل، مرتضی خالویی بود. آقای جواد سالاری هم از بچههای ماشینآلات بود که در کار خود تبحر فراوان داشت. در اصطلاح عامیانه، میگوییم فلانی مرد اتفاق است. آقای جواد سالاری از این گروه است. برای باز کردن کالورت، بهخصوص بچههای حمل و نقل بسیار تلاش کردند». روایت نصیبپور اینطور ادامه پیدا میکند: «تا جایی که در خاطرم هست، برای باز کردن کالورت، لودر کوچکی را پیدا کردند، لودر کوچکی که کار جمعآوری ریجکتهای تغلیظ را به عهده داشت. اتاق آن را برداشتند تا امکان ورود به لوله فراهم شود. سنگهایی با قطر کم و زیاد داخل لوله در هم چفت شده و آب پشت آن جمع شده بود. باید راه آب باز میشد. با تلاشی که شد، بعد از دو، سه روز این اتفاق افتاد. تصور کنید رانندهای در هوای 16 درجه زیر صفر بی هرگونه سر پناه و وسیله گرمایی و حتی بی هوایی برای تنفس تنها به مدد یک لوله هوا در آن شرایط باید در طول یک لوله سه متری خاک جابهجا کند. چنین کسی باید چه اراده و روحیهای داشته باشد؟ و این روحیه بود». او ادامه میدهد: «در کنار این، باید سازه موقتی هم زیر نوار نقاله درست میکردند. سازه را شادروان مهندس پارسا طراحی کرد و با کاری سخت و شبانهروزی ساخته شد. یک سازه تصور میکنم 160 تنی! در همه این شرایط فراموش نکنید که دمای هوا منهای 16 درجه بود و حیات صنعت مس، به تلاش در آن روزها بسته بود».
یک بحران، هزار چالش
نصیبپور با بیان اینکه نوار نقاله قابل بازسازی نبود و باید از خطر شکستگی، حفظ میشد، میگوید: «در سرچشمه، روی زمین چند سوله عظیم میبینید اما هر چه که هست زیر زمین قرار دارد. تونلها و انواع و اقسام سیستمهایی که پیچیدگی فراوانی هم دارد. وضعیت کالورت و نوار نقاله که به آن شکل بود بماند؛ سد رسوبگیر هم به دلیل اینکه حجم آب زیادی به ذخیره آن اضافه شده بود، احتمال شکستن داشت».
نصیبپور ادامه میدهد: «اگر خدای ناکرده سد میشکست، محیط زیست این منطقه و رفسنجان کاملا غیرقابل استفاده میشد چون این سد، آبی را ذخیره میکرد که از تغلیظ آمده و حاوی مواد شیمیایی فراوانی است. جدا از این رها شدن آن حجم عضیم آب در لحظه شکستن سد معلوم نبود چه فاجعهای در رفسنجان به بار می آورد». او میافزاید: «همزمان که عدهای در حال باز کردن کالورت بودند و عدهای به دنبال ایجاد تکیهگاه برای نوار نقاله، مهندس شیری بلافاصله دستور داد ستاد بحران سد نیز تشکیل شود. این را هم بگویم عدهای، احتمال شکستن سد را به مسخره میگرفتند و میگفتند چنین چیزی امکان ندارد اما همه ما میدانستیم که این سد، یک سد خاکی است و ظرفیت ذخیرهی این حجم آب را ندارد».
رییس وقت رفاه مجتمع سرچشمه با اشاره به اینکه برای نجات سد، باید سیفونهایی ساخته میشد، میگوید: «در آن شرایط آب و هوایی، ساخت سیفون که خود کار بسیار دشواری است، یکی از ناممکنهایی بود که ممکن شد. چند تیم تخصصی هم از استان برای کمک به ساخت سیفون به سرچشمه آمدند اما شبانه کار را رها کردند و اگر بگویم فرار کردند بیراه نگفتهام!» این بازنشسته صنعت مس، ادامه میدهد: «شش روز طول کشید تا سیفونها ساخته و آب اضافی پشت سد، تخلیه شد. یادم هست وقتی شیر سیفون باز شد، آب بخشی از کوه را کند و با خود برد. قطر لولههای سیفون 70 اینچ بود». او ادامه میدهد: «در این جریان، یخبندان روز بعد دیگر نور علی نور بود. تا آفتاب زد، بعدازظهر روز دوم، سایه کوه که روی آزمایشگاه مکانیک خاک در ته دره افتاد، بلافاصله همهجا یخ زد و دما به کمتر از 12 درجه زیر صفر رسید».
او به بیان اینکه در سرچشمه هیچوقت نباید تعطیلی باشد، میگوید: «آدمهای معدنی و کسانی که در کارخانههای صنعتی کار میکنند، آدمهای سختجانی هستند. ضمن اینکه کارخانه مکانسیم خودش را دارد اما این آدمها راهبر آن هستند یک غفلت کوچک، خسارات گزافی را به بار میآورد. حالا این شرایط را در نظر بگیرید، آن وضعیت بارندگی و بعد هم یخبندان را هم تصور کنید؛ باید هر دو این با هم، مدیریت میشد که شد. سرچشمه از این امتحان سربلند بیرون آمد. روز 16 آذر 65 کسانی که در حال رفع این مشکلات بودند و درگیر مدیریت بحران، سرگشتگی میگرفتند و در مقابل سوال چه باید کرد بارها و بارها قرار میگرفتند اما من ندیدم کسی نومید بشود».
نصیبپور میافزاید: «راهها بسته شده بود و کسانی که در کارخانه بودند، شیفت خود را تغییر نداده بودند. خستگی بود. گرسنگی بود. اضطراب بود. سرما هم بیداد میکرد. تنها ماشینی که میتوانست در مسیر شهر تا معدن رفت و آمد کند، ماشین من و آقای خالویی بود که زنجیر چرخ داشتیم انگار ما اینطرف آب حبس شده بودیم و ساکنان شهر، آنطرف. از باران و یخبندان گذشته برفی که روز بعد شروع به باریدن گرفت کار را صدباره مشکل کرد».
پس از بحران
نصیبپور میگوید: «بعد از آب شدن برفها هم دردسرهای زیادی داشتیم اگرچه کالورت باز شده بود اما کل سیستم کارخانه از یک بحران بزرگ عبور کرده بود. شرایط، بسیار خاص بود ولی مدیریت شد». او به وضعیت شهر سرچشمه نیز اشاره میکند: «کسانی که درحال رفع مشکلات کارخانه بودند از جمله خود من 15 روز خانه نرفتیم. گازوئیل موتورخانهها یخ زده بود و خیلی از خانهها شوفاژ را نتوانسته بودند روشن کنند. هم کارخانه و هم خانهها این مشکل را را داشتند. برای خانه من، چراغ علاءالدین برده بودند و خانوادهام توانسته بودند از گرمای آن استفاده کنند. عدهای از مردان سرچشمه زیر لولهها آتش روشن میکردند تا گازوئیل که یخ زده بود سیال شود و به طرف مشعل حرکت کند. حالا تصور کنید در آن سرما و یخبندان، این هیزم را چگونه باید تهیه میکردند؟ این کار ولی انجام میشد».
او ادامه میدهد: «من سرچشمه را به یک کشور تشبیه میکنم. هیچ مساله آن، غیر از خود سرچشمه، به جای دیگری مربوط نیست. اگر مشکلی پیش بیاید، خود مجموعه باید پاسخگوی آن باشد و حلش کند. همانطور که در آذر 65 خود مجموعه سرچشمه، این بحران را از سر گذراندند».
از نصیبپور میپرسم چه عاملی را رمز موفقیت در این بحران میداند، پاسخ میدهد: «همراهی و هماهنگی افرادی که در حادثه حضور داشتند باعث موفقیت شد». این پیشکسوت صنعت مس اضافه میکند: «البته آن زمان شرایط خیلی متفاوت بود. کسانی که در آن سالها در سرچشمه کار میکردند، هیچگاه نیاز به نامهنگاری نداشتند. با یک تلفن، همه به اصطلاح مکاتبات اداری، صورت میگرفت. اینکه میگویم مهندس شیری بهترین مدیر بوده به خاطر همین روش مدیریتی بوده است».
رییس وقت رفاه مجتمع سرچشمه میافزاید: «اتفاقی که اولین بار میافتد یک قانون نانوشته است. باید بلافاصله برای حل آن، چارهاندیشی بشود وگرنه، مشکل اولیه، مشکل بعدی را ایجاد میکرد و اگر آن روز همه همت نکرده بودند، چهبسا که کارخانه متوقف میشد. بحران آذر 65 یک حماسه غریب در تاریخ مس بود. حماسهای که نشان داد مردان مس مردان بزرگ اتفاق بودند».
او اضافه میکند: «اگر شما از یک شهردار که شهرش را مثلا 20 سال قبل، سیلاب برده بپرسید چه اتفاقی افتاد؟ میگوید: باران آمد. آب داشت شهر را میبرد. نیروهای ما خیلی کمک کردند تا توانستیم اوضاع را مدیریت کنیم؛ جز این، چیزی یادش نمیماند. در صورتی که در زمان حادثه، ممکن است کوبیدن یک میخ، معجزه کند. اینها اما از خاطر محو میشود. در مورد بحران 65 هم این حالت اتفاق افتاده است اما در اینکه کار سخت و طاقتفرسایی صورت گرفت، هیچ تردیدی نیست». نصیبپور میگوید: «شاید جزئیات را از یاد برده باشیم ولی اینکه در یک سرمای استخوانسوز و در میان آب و گل و سنگریزه فردی فداکارانه حاضر شود وارد لوله کالورت شده و راه آب را باز کند، این را نمیتوان فراموش کرد».
صحبتهای این شاهد عینی بحران آذر 65 سرچشمه که تمام میشود یاد شعری میافتم که یکی دیگر از ناظرین و حاضرین این حادثه بارها نقل کرده است؛ میگویند وقتی که سد، کارخانه، کالورت و نوار نقاله از دست آب پس گرفته شد، مهندس شیری، مدیرعامل وقت شرکت مس، یک بیت شعر را زمزمه کرده: «بر این پیکان هستیسوز سامانساز، پری از جان بباید تا فرو ننشیند از پرواز». و چه تشبیهی شایستهتر از این؛ جان کندن مردان مس برای رفع این بحران، نباید چیزی از جان کندن آرش کمانگیر کم داشته باشد.